نترساندن كودك( جلسات حاج اقا بهرامي)
محيط خانه را زندان نكنيم
اگر سر بچه داد بزنیم، اعصاب بچه خرد می شود؛ بچه بخواهد بدود، فکر کنیم سرش آنجا می خورد.(مدام به بچه تذکر دهیم، ندو...نرو...و...) فکر و ذهن بچه مشغول میشود. محیط زندگی کانّه زندانی میشود که بچه بیشتر دعا میکند که روزی یا زندان خراب شود یا ما آزاد شویم. از روایت «یُرْخی الصّبیُّ سَبْعاً و یُؤَدَّبُ سبْعاً وَ یُسْتخدمُ سَبْعاً»؛«کودک در هفت سال [نخست زندگی] آزاد گذارده می شود و در هفت سال [دوم[ ادب آموخته می شود و در هفت سال [سوم] به خدمت گرفته می شود.»( مکارم الاخلاق، الطبرسی، ص 223) به چند نکته پی میبریم:
• بچهها در کنار بازی باید شاداب، سرزنده، بانشاط، بیغم، بیخیال و بی فکر باشند.
• باور کنیم که اگر بچه در شش-هفت سال اول زندگی، خدای نکرده، مشغول باشد و غم و غصه داشته باشد، شاید اصلاً رشد هم نکند.
• ببینید، خدای متعال چگونه بچه را آفریده است. برای یک دقیقه بعد او هم فکر ندارد. اما پدر و مادر برای دقایق بعدی نگرانند. هزار بار میگن این پول بقیهاش را نگهدار برای فردا. اما این هزار بار اصلاً برای بچه مهم نیست و به خوردش هم نمیرود. اصلاً خدا میخواهد بچه چنین باشد. بچه اگر بخواهد غصه فردا و پسفردا و سال بعد و حالا که بزرگ شدم و غیره را بخورد و این فکرها را بکند، سرزندگیاش را از دست میدهد. خدای متعال او را بیغم و غصه آفریده، بیخیال آفریده. حالا اگر فیش برق ما آمده و زیاد است، زود نیاوریم آن را جلوی بچه و با ناراحتی بخوانیم و بعد هم توضیح بدهیم که این همه پول برق آمده، یعنی چه؟ بعد بچه دلشوره بگیرد که ای وای حالا بابا رو ببرن زندان، ای وای فردا بستنی میتوانم بخورم یا نه؟
• یکی از اشتباهات رایج مادران این است که با بچهها زیاد از جهنم حرف میزنند. بچه چه کار دارد به جهنم!! بچهای که خودش نعمت است، رحمت است و لطف خداست. من وقتی از جهنم و عذاب و گرفتاری میگویم، کودکم به هم میریزد، از خواب میپرد، خواب بد میبیند. برای کودک از فرشته، از خوبیهای خدای مهربان بگوییم. جهنم مال بچه نیست. جهنم واقعاً مال بچه نیست. بچه اگر دروغ هم بگوید و از دنیا برود، به جهنم نمیرود. دروغ اصلاً برای او نوشته نمیشود. هی نگوییم اگر این کار را کردی، میروی جهنم. گفتن اینها بد است. اصلاً در آیات و روایات هم چنین صحبتها و حرفهایی نداریم. و بالاتر از این و بالاتر از جهنم،ما پای خدا را میکشیم وسط و میگوییم دروغگو دشمن خداست و پای خدای متعال را میکشیم وسط به گونهای که آرامش و بیخیالی بچه را بگیریم. خیلی ضرر میزند. از خدا به این گونه اسم نبریم.
• از خدا فقط به خوبی اسم ببریم. مامان، خدا که تو رو انقدر خوب و خشگل آفریده، دلت می یاد غذا نخوری و مریض بشی؟ بعد خدا بگه، من انقدر تو رو خوشگل آفریدم، چرا اینجوری شدی؟ بچه ببیند، عجب! خدا چقدر خوب است.
• خدا را در زندگی به بچهها نشان بدهیم و به خوبی هم نشان بدهیم. مثلاً فرزندم از من به خاطر غذایی که درست کردم، تشکر میکند. من بگم، مامان اینها را خدا همش به ما داده. خدا به من گفته که برای بچههایم غذای خوشمزه درست کنم. تا بچه آرامش پیدا کندو نسبت به آینده نگران نباشد.
• حتی اگر پول در خانه نداریم و بچه متوجه شده، بگیم خدا کمک میکنه. خدا میرساند. خدا همیشه کمک کرده، حالا هم کمک میکنه. در شش، هفت سالگی و بعدش دل بچه و فکرش را مشغول نکنیم و از بیخیالی بیرونش نیاوریم. حتی خیلی از اختلافات بین زن و شوهر باعث میشود فرزند از بیخیالی و آرامش بیرون بیاید. بچه در عالم خودش شروع میکند به بافتن، مخصوصاً در این روزگار با این فیلمهایی که هست.
• دعوا جلوی بچهها اصلاً نباشد. اگر هم متوجه شد، جمعش کنیم. بگیم، برو بازی بکن بابا جون، چیزی نشده.
• در مورد مهد:
مهد و پیشدبستانی و کلاس قرآن که در همین سنین قبل از 7 سال است، آرامش بچه را به هم نزند. هر آموزش باید در فضاز بازی و بیخیالی باشد. نباید آرامش گرفته شود. همان جور قرآن حفظ کند. نباید هی بپرسیم آن تکلیف و غیره را انجام دادی. چه عیبی دارد صاف و پوست کنده به بچه بگیم اصلاً اگه دوست نداری، کلاس نرو. چرا باید بچه هی فکر و خیال کند که فردا چه میشود؟ خانم چه میگوید؟
• اگر بچه قرآن یاد نگیرد، هیچ اشکالی ندارد.
آنچه از قرآن بر ما واجب است که حفظ کنیم، تنها حمد و توحید است.
• یاد گرفتن چهار جمله شعر، چهار جمله زبان انگلیسی و غیره که مهم نیست.
بچه ما که نوار و سیدی و اینها نیست. بر فرض هم که همه را حفظ کند. اینها مهم نیست. مهم این است که بچه در سیر رشد و پیشرفت باشد.
• چون ماهی x تومان شهریه میدهیم، هی یاد پوله که میافتم، پس بچه باید همه را یاد بگیرد!! حرف درستی نیست. فضای التزامی و برو و بیا و بشین و غیره که باعث تشویش بچه میشود، ضرر دارد، خیلی هم ضرر دارد.
• بچه اگر حال و حوصله ندارد، کلاسش را تعطیل کن. نذر که نکردیم. واجب که نکردیم که حتماً بفرستیمش این کلاس. از مربی و غیره هم عذرخواهی کن.
• اما اگر کسی با بازی و اینها به بچه مسائلی را یاد بدهد، این کلاسها ایرادی ندارد.
• پس، بچه 7 ساله سبکسری کند و بازی. (یُرْخی الصّبیُّ سَبْعاً)
• توجه به روحیات متفاوت بچهها داشته باشیم و این که مدام در معرض فشار و تشویش قرارشان ندهیم.
• بچه را اگر جایی میگذاریم که خوشش نمیآید و آرام نیست؛ باید این را به حداقل برسانیم تا نگرانی بچه کم شود. بچهها متفاوتند، یکی از عمویش میترسد، یکی از داییاش میترسد، یکی از بابابزرگ. یا بچه نسبت به غریبهها نگران میشود. خوب، نباید او را به زور به سمت غریبهها هل بدهیم. روحیات بچهها متفاوت است. یکی که بچهاش از آمدن مهمان احساس خوبی ندارد، هی مدام او را در معرض مهمانها قرار ندهیم، به حدی که آمدن مهمان به خانه ما مثل گشت نیروی انتظامی باشد. اگر هم مهمان آمد، دیگر فشار اضافه به بچه وارد نکنم که مثلاً هی هلش بدهم به سمت مهمان که بغلش برود و بوس و غیره. بعد هم بچه مثل گنجشک بیچاره.
• اگر فشارهای این چنینی زیاد باشد، ریشه بچه را میخشکاند که در بزرگسالی هم در قالب عقدههای روانی خود را نشان میدهد. اگر اصلاح نشود.
• بچهها را بیش از حد نترسانیم و برای آسانی کار خودمان مدام بچهها را نترسانیم. اگر از موش و سوسک و غیره خودمان میترسیم، آنرا به بچهها انتقال ندهیم. بچهای که از گربه میترسد، دیگر پا به هیچ خیابانی نمیگذارد. ترساندنها خیلی ضرر دارد. مراقب ترسهای خودمان باشیم و کنترل کنیم خودمان را و به بیخیالی بچهها ضربه نزنیم. اگر بچه شجاعی به خرج داد، تشویقش کنیم. مثلاً بچه رفته سوسک بکشید، چه اشکالی دارد. بگذار بکشد. یا رفته به مارمولک و گربه ور میرود. اشکالی ندارد. بله، اگر رفت سراغ عقرب، میگیم خطر دارد ولی با آنچه خطر ندارد، بگذارید نزدیک شود.
• ترس از کسی، چیزی، صحنه ای در درونش می ماند و دیگر از چیزی لذت نمی برد. مثلا اگر از حشرات بترسد مدام این طرف و آن طرف را می گردد که چیزی بیرون نیاید و از تفریح و طبیعت کیفی نمی کند.
• 7سال بگذارید بچه خوش باشد و بچگی کند؛ ما هم وقتی با او هستیم، بچه شویم.
هرچه این بی خیالی و سبکسری و صداقت را از بچه بگیرید خوب نیست؛ بعضی ها اگر بچه شان قلمبه سلمبه حرف بزنند خیل یخوششان می اید ولی اگر کار سبکسری بکند او را دعوا می کنند! این درست نیست.کسی که در کودکی مثل بزرگسال رفتار کند وقتی که بزرگسال شد مثل بچه ها رفتار می کند. در روایات دارم که«چقدر زشت و بد است که بچه ادای بزرگسال را درآوررد و چقدر بد است که بزرگسال ادای بچه را درآورد». هم چنین داریم که « وقتی با بچه هستیم بچه باشیم»یعنی نباید بچه ها را به سمت خود بکشانیم. بلکه ما باید مثل بچه ها باشیم و بچگی کنیم. می خواهی حرف بزنی مثل او، می خواهی راه بروی مثل او باش. یهنی بچه باید حفظ شود«پیامبر(ص): هرکس در نزدش کودکی هست باید برای او کودکی کند-من لا یحضره الفقیه، ج3، ص483).
غذا را به تناسب بچه باید درست کرد. چطور است مادر خودش غذا را له و نرم می کند و دهان بچه می گذارد، کار را هم به همین شکل متناسب با بچه باید انجام داد.
كلاس تربيت فرزند
حاج آقا بهرامي