مادران شريف

ميانه روي بين كوچكي و آقايي فرزند( جلسات حاج اقا بهرامي)

1393/10/6 2:02
نویسنده : انجمن مادران
461 بازدید
اشتراک گذاری

در این 6-7 سالي كه عرض کردیم بچه سید است یعنی آقا و بزرگ است.یعنی از جهت شخصیتی بچه همانند بزرگان است.که این را مفصل توضیح دادیم.لذا به هیچ عنوان نمیپذیرد که شخصیتش خرد شود؛امر و نهی نمیپذیرد.منتها در کنار این کوچک هم هست.همین که کوچک است از عهده خیلی از کارها بر نمیآید. یعنی بچه خود به خود همیشه بین دوتا مطلب گیر است.از نظر روحی سید و بزرگ است و کم نمیخواهد بیاورد،از نظر جسمی کوچک است و نمیتواند.

لذا بچه همیشه بین این دو گیر است.یعنی هم میخواهد خودش باشد،هم میخواهد کار بکند،هم میخواهد آقا بالاسر باشد،هم میخواهد جلو باشد،همه اینها را میخواهد؛ از آن طرف هم نمیتواند.مثلا میخواهد از خیابان خودش رد بشود ولی از آن طرف هم نمیتواند رد بشود،خودش هم میداند که نمیتواند.لذا دقت کنید از بدترین لحظه ها برای یچهها همینها است که معمولا با پدر و مادرها مشکل دارند.

یعنی از یک طرف بچه میخواهد سیادت خودش را،آقایی خودش را، بزرگی خودش را ظهور بدهد،نشان بدهد،به عمل برساند و از یک طرف هم نمیتواند.قاشق را میخواهد خودش بگیرد،هر جور که شده،چون معنا ندارد که یک آقایی،بزرگی،کسی غذا در دهانش بگذارد،ولی از آن طرف هم نمیتواند قاشق را بگیرد.خب در همین جا دوتا اشتباه بزرگ پیش میآید.یعنی یک عده از این ور میافتند، یک عده از آن ور.
آنهایی که از این ور میافتند میگویند:بچه را ولش کنیم دیگر،بچه باید روی پای خودش بایستد.خب بچه باید روی پای خودش بایستد ولی نمیتواند عملا.چون نمیتواند،اگر ولش بکنید که روی پای خودش بایستد،معمولا به خاطر شکستهای پی در پی که پیدا میکند،دچار سرخوردگی،ناامیدی،کم حوصلگی و ... میشود و معمولا دیگر از کارها گریزان میشود.
یک عده از این ور میافتند و میگویند نمیتواند.چون نمیتواند مدام دم دست بچه اند.یعنی میخواهد غذا بخورد،در دهانش میگذارند؛میخواهد راه برود، دستش را میگیرند؛ میخواهد از خیابان رد بشود،حتما بغلش میکنند.هر کاری که بچه بخواهد بکند یک عده از این ور میگویند نمیتواند،بچه است،چون بچه است و نمیتواندپس خود پدر و مادر کارهای بچه را میکنند.این هم اشتباه است به جهت اینکه بچه شخصیتش پذیرای این نیست که به حساب نیاید و عملا هم بچه هیچ کاری را یاد نمیگیرد.

لذا همین جوری عقدهها روی عقدهها میآید و بعد این بچهها معمولا از آن طرف دچار لجاجتها و عقدههای جورواجور میشوند،که حالا دیگر وقت نیست آنها را توضیح دهیم.
خب!نه آن ور درست است و نه این ور.راه میانی چیست؟دقت کنید. راه میانه آن است که شخصیت بچه را ملاحظه بکنید،در کنار بچه کمک حالش باشید.یعنی فرض کنید بچه میخواهد قاشق بگیرد و غذا بخورد، نگویید نه نخور،نه نکن،نه نمیتوانی.بگویید، مامان اینجوری، مامان اون جوری،مامان این طرف.با او راه بیایید تا هم آن شخصیتی که دارد جان بگیرد،با همان شخصیت خودش کار را یاد بگیرد.فرض کنید میخواهد از خیابان رد بشود،آن مطالب قبل هم خاطرتان باشد، خطر را به او بگویید که مامان ماشین دارد میآید،به سرعت میآید،خب!حالا بغلش کنیم؟خب اگر میتواند راه برود چرا بغلش کنیم؟مامان دستت رو بده با هم بریم که ماشین به هیچ کدام از ما نزند.حالا لازم نیست حتما بر گردن او بیاندازیم.یعنی هم آن شخصیت بچه حفظ شود هم پدر و مادر کنار بچه باشند.چرا؟

چون وقتی که کنارش باشند،کمک پدر و مادر در اختیار بچه باشد بچه کمتر شکست میخورد و با کمک پدر و مادر آرام آرام بر کار سوار میشود.برکار هم که سوار شد دیگر نمیخواهد زیاد نگران باشیم.یعنی حالا مثلا بچه غذا خوردن را یاد گرفت دیگر ولش کنیم،بله، حالا ممکن است یکبار هم غذا را بریزد،خب بزرگها هم ممکن است غذا را یکبار بریزند. یعنی در کنار این بچه کمک کنیم تا بچه سوار برکارها بشود.به هر مقدار که سوار بر کار شد ما خودش را بگذاریم.

کار دیگری هست که ما بخواهیم کمک کنیم.دقت کنید، مثلا اینکه الان بچه دیگر میل دارد شلوارش را خودش بپوشد، خب حالا ما هی نگوییم نه نمیشود یا حوصله نکنیم یا ... .آرام آرام نشانش بدهیم.اگر دقت کنید بچه پذیرای نشان دادن و یاد گرفتن هست، یعنی این را میخواهد، که مثلا بگوییم پایت را اینجور بکن در شلوار، شلوار را اینجور بگیر.خب آدم یک مدت با این راه میآید، کمکش میکند، شلوارش را دیگر بلد است بپوشد، خب وقتی که شلوارش را بلد است بپوشد، دیگر بعد از این اگر زیاد با او ور رفتیمیعنی هی گفتیم مامان شلوارت را خوب پوشیدی،نپوشیدی....آن شخصیتش دیگر نمیپذیرد.حالا روی پیراهنش کمکش کن.حالا پیراهن پوشیدن سختتر است. یعنی روی یک صحنه هم نمانیم که مثلا 6 سال است ما روی پوشیدن شلوار به بچه کمک میکنیم.بچه را راه بیاندازیم.
پس نه! درست نیست که بچه را به کل رها کنیم،بگوییم که روی پای خودش بایستد،نمیتواند روی پای خودش بایستد.یا کاملا هم بچه را دست و پا بسته بکنیم که هرکاری میخواهد بکند خودمان انجام دهیم.این هم بد است.خط میانش این است که حواسمان باشدکه بچه شخصیت ویژه خودش را دارد، با ملاحظه این شخصیت ما معونه او باشیم.کمک باشیم برای او تا در مطالب زمین گیر نشود.آن وقت اگر ما این کار را بکنیم هم آن شخصیت حفظ شده است و هم به خاطر اینکه بچه موفق میشود،بر فرض، آرام آرام آن شخصیت تقویت میشود و چون برکار هم مسلط میشود خود این هم روحیه و نشاط بچه را حفظ میکند

.بچه مثلا در مغازه نمیتواند برود خرید کند، ولش نکنیم و بگوییم حتما باید بری مغازه و برگردی.چند بار با او به مغزه برویم،سلام را خودمان بکنیم.گاهی حتی آدم توضیح بدهد که آقا ببخشید مثلا فلان چیز را دارید،بچه من فلان چیز را میخواهد.مامان مگر این را نمیخواهی؟یک کلمه را لااقل بگوید الان.این دفعه یک کلام میگوید، دفعه بعد دو کلام میگوید،دفعه بعد سه کلام.دفعه بعد خودش که رفت سلام میکن

.آن بحث تدریجی که همیشه گفتیم که تا 20 سال ما به عنوان پدر و مادر با بچه ها وقت داریم تا کار کنیم ، آن توی ذهنمان باشد.لذا خود بنده سراغ دارم، طرف مثلا فشار روی بچهاش میآورد ساعت 10 شب برو برای من فلان چیز را از مغازه بگیر.بچه توی شب میترسد، نمیتواند.ببینید!بچه میترسد ولی اینکه بگوید میترسد هم برایش از خود ترس سخت تر است که بخواهد بپذیرد میترسد.چون بخواهد بپذیرد میترسد این با آن شخصیتش نمیسازد. آن وقت ما هم گاهی وقتها زور میرویم گردنش که ها! میترسی بری مغازه،من میدانم تو از مغازه دار میترسی، خجالت میکشی.این که خیلی بدتر است که حالا در آن بحث عرض میکنم.نه اتفاقا نه بچه باید بگوید میترسم،نه من پدر و مادر باید به رویش بیاورم که میترسد.ولی باید بفهمم که میترسد و چون میترسد من باید کنار دستش باشم تا با کمک من این ترس از وجودش فاصله بگیرد بدون اینکه به روی بچه آورده باشیم.این یک مبحث مهمی است که پس ما باید کمک کنیم به بچههایمان در هر جا که نیاز بود، منتها یک کمک درست.هم ملاحظه بکنیم که شخصیت بچه حفظ بشود.هم جهت داشته باشد که بدانیم این کمک ما باید به این سمت باشد که بچه یاد بگیرد روی پای خودش بایستد نه اینکه نیازش به ما بیشتر شود،نه اینکه چون ما بغل دستش هستیم دیگر خودش هیچ وقت نتواد کارهایش را انجام دهد. هر وقت هم بچه موفق به کاری شد خدا را شکر بکنیم و بهش بگوییم که ماشاءالله مثلا دخترم،پسرم این کار را میکند.به هرحال این یک روزی باید از ما جدا شود، هرچه هم که زودتر  این اتفاق بیافتد...فردا میخواهد برود مدرسه،خب! اگر خیلی بند پدر و مادر باشد نمیتواند برود مدرسه.این هم یک مطلب که پدر و مادر در این سنین کمک حال بچه ها باشیم این به آموزش آشکار ربطی ندارد ولی همین که کمک بچه ها هستیم در دل خودش آموزش را هم دارد.عرض کردم شما وقتی بخواهید کمک بکنید باید بچه را راه بیاندازید.

حاج آقا بهرامي

حوزه ي دانشجويي شريف

با تشكر از خانم ها مرضيه پور چريكي و مريم صالحي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)